فرستنده : محمد صادق
هنوزم که هنوزه ، هستند کسایی که وقتی میخوای بری بیرون
میـپـرسن: ” کجا !؟ “
و بلافاصله بعد از شنیدن جواب ” میــــرم بیرون “
از جانب شما قانع شده و به آرامش خاصی میرسند !
.
.
.
.
خیلی دوست دارم یکی بهم بگه “قدر این روزاتونو بدونید”
بعد بزنم پس گردنش و بگم دقیقا کدوم روزا؟
نشون بده با دست!
.
.
.
.
فرستنده : حمید
مرغ ،آهنگ جدایی ساز کرد
ناگهان از
سفره ام پرواز کرد
از فراقش
قلب بشقابم شکست
قاشق و
چنگال من در غم نشست
دید او فیش
حقوقم را مگر؟
کاین چنین
از پیش من بگرفت پر
مرغکم رفتی
تو از پیشم چرا
کردی از پیش
خودت کیشم چرا
من به تو
خیلی ارادت داشتم
حشر و نشری
با کبابت داشتم
خاطراتت
مانده در کنج اجاق
سوخت قلب
دیگ تفلون از فراق
ران و بال و
سینه ات یادش بخیر
قلب چون
آیی
نه ات یادش بخیر
با سس قرمز
چه زیبا می شدی
خوب و دلچسب
و دلارا می شدی
ای فدای
ژامبون رنگین تو
سوپ های
داغ
و آن ته چین تو
ناز کم کن
پیش ماها هم بیا
لطف کن ،یک
شام، اینجا هم بیا
دستمان از
گوشت دور است ای نگار
پس تو دیگر
اشکمان را در نیار
زندگی بی تو
جهنم می شود
سکته ،اسبابش
فراهم می شود
ای فدای قُد
قُدایت باز گرد
این دل و
جانم فدایت باز گرد
بی تو باور
کن که مردن بهتر است
از جهان
تشریف بردن بهتر است
از خر شیطان
بیا پایین عزیز
عشوه کم کن
،زهر در جامم مریز
تازگی از
دیگران دل می بری
هرکه بامش
بیش ،با او می پری
در نبودِ
هیکل زیبای تو
دلخوشم با
سنگدان و پای تو
پس چه شد آن
بال های خوشگلت
لک زده است
این دل برای شنسلت
ذهن یخچالم
پُر است از یاد تو
بازگرد ای
خوشگل تو دلبرو
تخم خود را
لا اقل از ما نگیر
تا که با
خاگینه اش گردیم سیر
فرستنده : علیرضا
فرستنده : علیرضا
معلم چو آمد، به ناگه کلاس؛
چوشهری فروخفته خاموش شد
سخن های ناگفته در مغزها
به لب نارسیده فراموش شد
معلم ز کار مداوم مدام
غضبناک و فرسوده و خسته بود
جوان بود و در عنفوان در شباب
جوانی از او رخت بر بسته بود
سکوت کلاس غم آلود را
صدای رسای معلم شکست
زجا احمدک جست و بند دلش
از این بی خبر بانگ ناگه گسست
"بیا احمدک درس دیروز را
بخوان تا بدانم که سعدی چه گفت"
فرستنده : حمید
آخرین ورژن دعای آخرترم برای حل مشکلات:
الهی! باخاطری خسته، دل به کَرم تو بسته
دست از اساتید شسته و در انتظار نمرات نشسته ام.
پاس شوند کریمی
پاس نشوند حکیمی
نیفتم شاکرم، بیفتم صابرم
الهی شهریه ها بالاست که میدانی ، وجیبم خالیست که میبینی
نه پای گریز از امتحان دارم ونه زبان ستیز با استاد،
الهی دانشجویی راچه شاید و از او چه باید!؟
.
.
.
کارمان به جایی رسیده که طوری باید دلتنگ شویم که به کسی برنخورد !
.
.
.
فکر کنم ما تو نسخه رایگان دنیا زندگی میکنیم
اون قسمتهاش که به بقیه حال میده برای ما کار نمیکنه !
.
.
.