نشانه های مؤمن

فرستنده : حمید

بسم الله الرحمن الرحیم

رُوِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَالَ:لا یکْمُلُ الْمُؤْمِنُ إِیمَانُهُ حَتَّى یحْتَوِی عَلَى مِائَةٍ وَ ثَلَاثِ خِصَالٍ فِعْلٍ وَ عَمَلٍ وَ نِیةٍ وَ ظَاهِرٍ وَ بَاطِنٍفَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) یا رَسُولَ اللَّهِ مَا یکُونُ الْمِائَةُ وَ ثَلَاثُ خِصَالٍ فَقَالَ یا عَلِی مِنْ صِفَاتِ الْمُؤْمِنِ أَنْ یکُونَ
از رسول خدا (ص) روایت شده که فرمودند ایمان مومن کامل نمی شود تا اینکه دارای 103 خصلت در فعل و عمل و نیت و باطن و ظاهر گردد آنگاه امیرالمومنین( ع) فرمودند یا رسول الله آن 103 خصلت کدامند؟
فرمودند یا علی از جمله صفات مومن اینست که: ادامه مطلب ...

شما کدام را قبول دارید؟

1•  انسان موفق کسی است که در انتها پیروز شود نه در ابتدا.

2•  ایمان داشتن در زندگی به این معنا نیست که کَشتی شما با طوفان مواجه نخواهد شد، بلکه به این معنا است که کَشتی شما هیچگاه غرق نخواهد شد.

3•  هرگز افسوس پیر شدن را نخورید چرا که افرادی بسیاری از این امتیاز محروم مانده اند!

4• زیبایی به معنای صورت زیبا داشتن نیست، بلکه به معنای داشتن ذهن، قلب و روح زیبا است.

5•  ارزشمند ترین ثروتی یک مرد می تواند در این دنیا مالک آن باشد، قلب یک زن است.

ادامه مطلب ...

سیبی فقط برای یک گاز!

فرستنده : سید حسن


حسین قدیانی

«حیوان خانگی… اما از جنس تکنولوژی».

هی! بفهمی نفهمی همین است اپل. ظریف، زیبا، ناز، نازک، اندامی و دلربا که بیشتر به کار نگاه کردن و لذت بردن می‌آید تا استفاده. اعجاز حضرت تکنولوژی در خلق اپل نیست؛ در استحمار فوق‌ مدرن اغلب کاربران به شدت محترم سیب گاز زده است. سیبی فقط با یک گاز! بیشترش را حق نداری بخوری! سهم تو فقط اندازه یک گاز است! همین را بفهم و با همین حال کن و خوش باش، الباقی سیب پیشکش! یعنی فعلا با همین یک گاز درگیر باش که جاودانگی آدم در زدن همین گاز است. هبوط نه از بهشت خدا، بلکه ورود به هشت بهشت تکنولوژی!

*** *** ***

ادامه مطلب ...

به مناسبت مهمانی امشب

رسول خدا (ص) فرمودند: « هر کسی علمی بیاموزد برای این که با نادانان مجادله کند، یا بر دانایان فخر بفروشد، یا توجه مردم را به سوی خود جلب کند، جایگاهش دوزخ باشد»

و در روایتی دیگر فرمودند: « یا علم را فرا بگیرد برای اینکه نظر مردم را متوجه خود کند تا او را بزرگ بدارند، پس خود را برای دوزخ آماده کند»

در روایت دیگری نیز رسول خدا (ص) فرمودند: « هر که دانش را برای خدا بیاموزد، به هیچ بابی از آن نرسد مگر این که بیش از پیش خود را حقیرتر ببیند، با مردم افتاده تر شود، ترسش از خدا بیشتر گردد و در دین کوشاتر شود. چنین کسی از علم بهره مند می شود. پس، باید آن را بیاموزد. اما کسی که دانش را برای دنیا و منزلت یافتن نزد مردم و موقعیت یافتن نزد سلطان و حاکم فرا گیرد، به هیچ بابی از آن نرسد مگر این که خود بزرگ بین تر شود و بر مردم بیشتر بزرگی فروشد و از خدا بیشتر غافل شود و از دین بیشتر فاصله گیرد. چنین کسی از دانش سود نمی برد؛ بنابر این، باید [از تحصیل دانش] خودداری ورزد و علیه خود حجت و پشیمانی و رسوایی در روز قیامت فراهم نیاورد.»

خصوصیات یک پسر خوب

فرستنده : محمد صادق

 -1یک پسر خوب امضاء گواهی نامه اش خشک نشده به رانندگی خانمها گیر نمیدهد

۲ـ یک پسر خوب تنها جوکهایی را بیان میکند که مورد تائید وزارت 1) ارشاد اسلامی2) وزارت بهداشت3) وزارت مبارزه با تبعیضات استانی و …باشد.

۳ـ یه پسر خوب کمتر با این جمله مواجه میشود”مشتری گرامی دسترسی شما به این سایت مقدور نمی باشد”..

۴ـ یه پسر خوب بعد از تک زنگ سراغ تلفن نمیره.

۵ـ یه پسر خوب عکس الکسندروگراهام بل رو قاب نمیکنه بزنه تو اتاقش.

ادامه مطلب ...

نقل قول

فرستنده : محمد صادق




ادامه مطلب ...

تا جایی که فهمیدم قرار نبوده‎

فرستنده : سعیده

تا جایی که فهمیده‌ام قرار نبوده این‌قدر وقت‌مان را در آخور‌های سرپوشیده‌ی تاریک بگذرانیم به جای چریدنِ زندگی و چهار نعل تاختن در دشت‌های بی‌مرز. قرار نبوده تا نم باران زد دست‌پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم. قرار نبوده
اینقدردور شویم و مصنوعی، ناخن‌های مصنوعی، خنده‌های مصنوعی، آواز‌های مصنوعی،

دغدغه‌های مصنوعی. قرار نبوده بزهایی باشیم که سنگ‌نوردی مصنوعی در سالن می‌کنند

به جای فتح صخره‌های بکر زمین. هر چه فکر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این‌چنین با بغل دستی‌های‌مان در رقابت‌های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم جانور بهتری هستیم.

این همه مسابقه و مقام و رتبه ودندان به هم نشان دادن برای چیست؟

قرار نبوده همه از دم درس خوانده ‌بشویم، از دم دکترا به دست، بر روی زمین خدا راه برویم، بعید بدانم راه تعالی بشری از دانشگاه‌ها و مدرک‌های ما رد بشود….باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نی لبک بزند، با سوز هم بزند و عاقبت هم یکروز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود. یک کاوه لازم است که آهنگری کند، که درفش داشته باشد، که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند.…

قرار نبوده این‌همه در محاصره‌ی سیمان و آهن، طبقه روی طبقه برویم بالا، قرار نبوده این تعداد میز و صندلی‌ِ کارمندی روی زمین وجود داشته باشد،‌ بی‌شک این همه کامپیوتر و پشت‌های قوزکرده‌‌ی آدم های ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده؛
تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟…

کلاً خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست….این چشم‌ها برای دیدن نور مهتاب یا نور ستارگان کویر،‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان، برای خیره شدن به جاریِ آب شاید، اما نه برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند. قرار نبوده خروسها دیگر به
هیچ‌کار نیایند و ساعت‌های دیجیتال به‌جایشان صبح‌خوانی کنند. آواز جیرجیرک‌های شب‌نشین حکمتی داشته حتماً، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌لازم نشویم و اینطور شب تا صبح پرپر زدن اپیدمی نشود. من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز بر طرف کردن غم نان، بشود همه‌‌ی دار و ندار زندگی‌مان، همه‌ی دغدغه‌ی زنده بودن‌مان. قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب ودادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد. قرار نبوده اینطور از آسمان دور باشیم و
سی‌سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره‌ها نخوابیده باشیم.
قرارنبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پای‌مان یک‌بار هم بی‌واسطه‌ی کفش لاستیکی/ چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد. قرار نبوده من از اینجا و شما ازآنجا، صورتک زرد به نشانه‌ی سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم.
چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم، اما همین‌قدر می‌دانم که این‌همه “قرارنبوده”‌ ای که برخلافشان اتفاق افتاده، همگی‌مان را آشفته‌ و سردرگم کرده…آنقدر که فقط می‌دانیم، خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم، اما سردرنمی‌آوریم چرا؟!

به یکجایی از زندگی که رسیدی...

فرستنده : سعیده


به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اونی که زود میرنجه زود میره، زود هم برمیگرده. ولی اونی که دیر میرنجه دیر میره، اما دیگه برنمیگرده.  به یک‏ جایی از زندگی که رسیدی می فهمی رنج را نباید امتداد داد باید مثل یک چاقو که چیزها را می‏برد و از میانشان می‏گذرد از بعضی آدم‏ها بگذری و برای همیشه تمامشان کنی.  به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی بزرگترین مصیبت برای یک انسان این است که نه سواد کافی برای حرف زدن داشته باشد نه شعور لازم برای خاموش ماندن. به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی مهم نیست که چه اندازه می بخشیم بلکه مهم این است که در بخشایش ما چه مقدار عشق وجود دارد.
به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی شاید کسی که روزی با تو خندیده است را از یاد ببری، اما هرگز آنرا که با تو اشک ریخته است را فراموش نخواهی کرد. به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی توانایی عشق ورزیدن؛ بزرگ ترین هنر جهان است. به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی از درد های کوچک است که آدم می نالد وقتی ضربه سهمگین باشد، لال می شوی. به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی اگر بتوانی دیگری را همانطور که هست بپذیری و هنوز عاشقش باشی؛ عشق تو واقعی است. به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی همیشه وقتی گریه می کنی اونی که آرومت میکنه دوستت داره اما اونی که با تو گریه میکنه عاشقته.به یک‏جایی از زندگی که رسیدی، می فهمی کسی که دوستت داره، همش نگرانته.به خاطر همین بیشتر از اینکه بگه دوستت دارم میگه مواظب خودت باش
و بالاخره .....همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود " هست. یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " هست. قدری احساسات پشت"به من چه اصلا " هست. مقداری خرد پشت " چه بدونم" هست. و اندکی درد پشت" اشکالی نداره" هست
__._,_._