ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
فرستنده : حمیدرضا
زخم هایی بر تن این چنگ باقی مانده است
خاطراتی تار از آن آهنگ باقی مانده است
تکه ای از آسمان بوده ست روزی این زمین
رعد و برقی در دل هر سنگ باقی مانده است
همدمِ ای کاش هاییم و غبار آهمان
روی کاشی های آبی رنگ باقی مانده است
کم نمی آید خدا را شکر، من پرسیده ام
غم برای یک جهان دلتنگ، باقی مانده است
راه کوتاه است... یک آه است...تا فانی شدن
گرچه زاهد گفت صد فرسنگ باقی مانده است
مرغ بسمل خواند: بسم الله رحمن الرحیم
در گلویم صد هزار آهنگ باقی مانده است...
محمد مهدی سیار
فرستنده : محمد صادق
یه
بارم اومدم خودمو واسه مامانم لوس کنم بهش گفتم مامان اگه من بمیرم چیکار میکنی؟
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
گفت مرگ بگیری مردشور
برده الهی به تیر غیب گرفتار بشی سرت به سنگ لحد بخوره ... لال شی ایشالا آخه این
چه حرفیه؟! :|
داشتم عزرائیلو میدیدم
فرستنده : حمید
سروده ای از حمید رضا برقعی
...ناگهان قلب حرم وا شد و یک مرد جوان
مثل تیری که رها می شود از دست کمان
خسته از ماندن و آماده رفتن شده بود
بعد یک عمر رها از قفس تن شده بود
مست از کام پدر بود و لبش سوخته بود
مست میآمد و رخساره برافروخته بود
روح او از همه دل کنده ، به او دل بسته
بر تنش دست یدالله حمایل بسته
بی خود از خود ، به خدا با دل و جان میآمد
زیر شمشیر غمش رقص کنان میآمد