پس بگیر

یا که ناقص پس مده یا اینکه کامل پس بگیر

من دل آسان میدهم، باشد تو مشکل پس بگیر


بیش از این با موج از اعماق خود دورم مکن

این صدف را از کف شن های ساحل پس مگیر


ای خدایی که برایم نقشه دائم می کشی

برق جادو را از این چشم مقابل پس بگیر


من خوودم گفتم فلانی را برایم جور کن

پس گرفتم حرف خود را از ته دل، پس بگیر!


مهر او بر گرد من می پیچد و می پیچدم

مهر مارت را از این حوری شمایل پس بگیر


در مسیر خانه اش دیشب حریفان ریختند

نعش ما را لااقل از این اراذل پس بگیر

کاظم بهمنی

غزلخانه

دیگر قرار نیست کسی با خبر شود

فردا اگر بدون تو باید به سر شود

فرقی نمی کند شب من کی سحر شود


شمعی که در فراق بسوزد سزای اوست

بگذار عمر بی تو سرا پا هدر شود


رنج فراق هست و امید وصال نیست

این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود


رازی نهفته در پس حرفی نگفته است

مگذار درد دل کنم و دردسر شود


ای زخم دلخراش لب از خون دل ببند

دیگر قرار نیست کسی با خبر شود...


موسیقی سکوت صدایی شنیدنیست

بگذار گفتگو به زبان هنر شود

فاضل نظری

غزلخانه