همه چیز زیر سر من است!

فرستنده : محمد صادق


پسر خاله 1سالو نیمه ام رفته در فریزرمون رو تا آخر باز کرده
بهش میگم آخه فضول تو با یخچال چیکار داری؟!
میگه:یخچال نیست فریزره! :|
کلا دیگه لال شدم!! :|

 

 

مهم نیست ما تو چه گروهی هستیم مطمئنا اون یکی گروه بیشتر خوش میگذره!

 

 

هـیچ خــــری آدم نیسـت ،امـــــا شــاید باورتون نشه..
آدمایی هستن که انقده خـــــــرن !

ادامه مطلب ...

دیدینگ دیدینگ دینگ

فرستنده : محمد صادق


مامانم: بده موبایلتو ببینم!!!

من: مامان یه لحظه وایسا رمزشو بزنم.
Delete
Delete
Delete Video
......
Delete picture
Delete music
Delete private
Delete number

FORMAT MeMoRy CARD
من: بیا مامان من چیزی ندارم که ازت مخفی کنم.
مامانم: نه میدونم، من فقط میخواستم ساعتو ببینم.


من  |:  )':

مامانم ((:

 

 

بعضی مامانا هم هستن، یعنی راحت 10 کیلو جنسو جاساز کنن بیارن از مرز تا تهران، پلیس هم نمیفهمه.

پسته و بادوم پیدا کردم تو کابینت، فک کنم مال عید 88 باشه، جاساز در این حد.

 

  ادامه مطلب ...

تله موش

فرستنده : محمد صادق


با این اوضاعی که پیش آمده تا چند روز دیگه با 50 سنت میشه یه خونه 500 متری تو نیاوران خرید!!!
: )

 

کافیه از یکی خوشت بیاد؛
یا میمیره، یا فلج میشه، یا برمی گرده به رابطه قبلیش؛
در بهترین حالتم میره خارج!!! :|

 

تا حالا دقت کردین همیشه وقتایی که با یکی ، شریکی چیپس یا پفک می خوری ..
هی توهم داری که در حقت اجحاف شده ؟؟؟

ادامه مطلب ...

"low battery"

فرستنده : محمد صادق

تازگی ها هم یه تبلیغ دیدم که اصلا نمیتونم هضمش کنم.
باباهه میاد تو خونه میگه دخترم امسال دوست داری مسافرت کجا بریم؟
دختره میگه بابایی من از مسافرت میترسم.
باباهه میگه واسه چی عزیزم؟
دختر : آخه خیلی ها تو مسافرت کشته میشن......
بابا :غصه نخور دخترم بابا فکر اونجاشم کرده
بعد پرده رو کنار میزنه یه پراید پارکه.
دختره :هورااااااااااا
بعدشم میگه سایپا مطمئن :|
من :|

پراید :|
مدیر عامل سایپا :|
عزرائیل :|
خدا :|
سران کشورهای غیرمتعهد :|

 

 

 

دستم و بریدم رو لباسم یه لکه خون ریخته،
شستمش پاک نشده
به مامانم میگم خون با چی پاک میشه؟
از اون اتاق داد زده خون فقط با خون پاک میشه!
من :|
فیلم هندی :|
سازمان خون :|

ادامه مطلب ...

بدترین قسمت توالت فرنگی؟؟

فرستنده : محمد صادق

زن نق نقو
مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزی شکایت میکرد

تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش در مزرعه شخم میزد.

یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد
بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد. ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی به پشت سر زن و در دم کشته شد.

در مراسم تشییع ج
نازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد
هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک میشد، مرد گوش میداد و به نشانه تصدیق سر خود را بالا و پایین میکرد
. اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک میشد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را به نشانه مخالفت تکان میداد.

پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید
.
کشاورز گفت
:
خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من میگفتند، که چقدر خوب بود،

یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق میکردم
.

کشیش پرسید، پس مردها چه میگفتند؟

ادامه مطلب ...

elemeno

فرستنده : محمد صادق

به منشی شرکتمون میگم برو تو پروگرام فایل

میگه کامپیوترو روشن کنم ؟ 

گفتم نه , چند تا سوراخ پشت کیس گذاشتن

از اونجا سعی کن به حول و قوه الهی وارد بشی 

.

.

.

استاد فیزیک ۲ ما یه استاد جا افتاده و تقریبا مسنی بود

به ندرت شوخی میکرد ولی همه دوسش داشتن.

یه بار سرکلاس وسط درسش یه چیزی رو استباه گفت بنده خدا

تا آخرای کلاس یه پسر بی مزه هی داشت نچ نچ میکرد می رفت رو مخ همه

این شد که استاد موجه ما یهو برگشت با خونسردی تمام گفت:

کیه داره باباشو صدا میکنه؟؟؟:)

.

.

.

ادامه مطلب ...

نقل قول

فرستنده : محمد صادق




ادامه مطلب ...