هشتصد تا سکه مهر خانم مزبور بود

وصلت ما از ازل یک وصلت ناجور بود
من که خود راضی به این وصلت نبودم، زور بود

درس و دانشگاه بالکل بی بخارم کرده بود
بس که بودم سر به زیر و در غذا کافور بود

رخت دامادی پدر با زور کرد اندر تنم
گفت باید زن بگیری تو و این دستور بود

چندباری خواستگاری رفته بودم، بد نبود
میوه می خوردیم و کلاً سور و ساتم جور بود

این یکی گیسو کمند و آن یکی بینی بلند!
این یکی چشم آبی و آن دیگری مو بور بود

سومی هم دو برادر داشت هر جفتش خفن
اولی خر فهم بود و دومی خر زور بود

خانواده گرچه یک اصل مهم در زندگی است
انتخاب اولم باباش مرده شور بود

کیس خوبی بود شخصاً، صورتاً، فهماً، فقط
هشتصد تا سکه مهر خانم مزبور بود

با خودم گفتم که کی داده...گرفته، بی خیال
حیف از شانس بدم دامادشان مأمور بود!

این غزل را توی زندان من سرودم یک نفس
شاهدم ناصر سه کلّه با کرم وافور بود...

زن اَخ است و مایه ی درد و بلا با این وجود
می گرفتم یک زن دیگر اگر مقدور بود

پیوند منبع صفحه

نظرات 1 + ارسال نظر
حمید جمعه 19 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 02:58 ب.ظ

اِ این شعرو عباس احمدی سروده؟!
عباس از گلای روزگاره که سربازی با هم بودیم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد