فرستنده : علیرضا
فرستنده : علیرضا
فرستنده : محمد صادق
نقل
قول : این دیالوگ هنگام سرو کوکو سبزی بیان شده است!
مرد:
( ناراحت و بسیار جدی) قرمه سبزی دیشبو کوکو کردی؟
زن
:(بسیار متعجب ) واااااا ،یعنی چی مگه می شه ؟!
مرد:
اینها این هم لوبیا قرمزاش x-(
زن: (
با پوزحندی خفن) عزیزمممم اونها گردو و زرشکن!
من:
:| :O !???
کوکو
:))
جراید
:OOO
عموم مردم سر نماز جمعه
:\
روایط عمومی شرکت واحد
:* :-*
یه روز رفتم شلوار بخرم فروشنده یه شلوار آورد خوب نبود.
دست خالی آمدم با دست پر شاید روم
یا عذب مانم و یا دامادتان شاید شوم
من نمیدانم که باید از کجا آغاز کرد
حرف باید زد و یا باید نشست و ناز کرد
ریش و قیچی را به دست مادر و بابا سپرد
یا سخن گفت و تمام نکتهها را بر شمرد
من ولی حرف دلم را فاش میگویم !عیان!
چون که آرامش ندارد در دهان من زبان
از عذب بودن مدیدی هست حالم خوب نیست
البته بد نیست حال من ولی مطلوب نیست
من به دنبال پری یا سیندرلا نیستم
اهل این افسانهها الحمدلله نیستم
من به دنبال شریک و یار و همدم آمدم
بنده سرما خوردهام دنبال شلغم آمدم
گر چه میگویند: «زیبایی نمیآرد عیار
ای برادر یا که خواهر سیرت زیبا بیار»
ما تعارف را کمی تا قسمتی کم میکنیم
روی زیبا را هم استقبال قطعا میکنیم
از لحاظ قامت و قد و خلاصه این جهات
هست وصف و بسط و توضیحات، شرح واضحات
آنچه را خوبان عالم از ظواهر داشتند
جمله گردد جمع در یک pack، شکیل و آکبند
اهل ایمان هم اگر باشد تشکر میکنیم
کم نمیآریم ما هم پس تظاهر میکنیم
هم حجابش خوب باشد هم نمازش رو به راه
هم نداند با کدامین گاف بنویسد گناه
گوشهگیر و اهل تنهایی نباشد خواهشن
اجتماعی باشد و خوش مشرب و اهل سخن
تلخرویی و بداخلاقی و بغض و اخم و تخم
هم پریشان خاطری میآورد هم معدهزخم
هی شکایت برنیارد از تمام اصل و فرع
دائما لبخند باشد بر لبش(در حد شرع)
چون که من بسیار او را دوست دارم از قضا
تابلو باشد که او هم دوست میدارد مرا
با تمام مشکلات زندگی آید کنار
کم توقع باشد و کم زرق و برق و سازگار
چشم و همچشمی نباید او کند با دیگران
چون که میباشد بلاشک مرغ همسایه گران
دوستش گر رفت چین و هند ما هم میرویم
جمعه با هم گر خدا قسمت کند شاه عبدالعظیم
اهل آداب و هنردان و به شدت اهل ذوق
شعر من را هی بخواند غش کند از زور شوق
الغرض خوش صورت و خوش سیرت و کم اشتها
کم توقع، اهل لبخند و نجیب و باخدا
میکنم کوتاه صحبت را من از این ناحیه
باقی عرضم بماند بعد بحث مهریه
سعید طلایی
رسول خدا (ص) فرمودند: « هر کسی علمی بیاموزد برای این که با نادانان مجادله کند، یا بر دانایان فخر بفروشد، یا توجه مردم را به سوی خود جلب کند، جایگاهش دوزخ باشد»
و در روایتی دیگر فرمودند: « یا علم را فرا بگیرد برای اینکه نظر مردم را متوجه خود کند تا او را بزرگ بدارند، پس خود را برای دوزخ آماده کند»
در روایت دیگری نیز رسول خدا (ص) فرمودند: « هر که دانش را برای خدا بیاموزد، به هیچ بابی از آن نرسد مگر این که بیش از پیش خود را حقیرتر ببیند، با مردم افتاده تر شود، ترسش از خدا بیشتر گردد و در دین کوشاتر شود. چنین کسی از علم بهره مند می شود. پس، باید آن را بیاموزد. اما کسی که دانش را برای دنیا و منزلت یافتن نزد مردم و موقعیت یافتن نزد سلطان و حاکم فرا گیرد، به هیچ بابی از آن نرسد مگر این که خود بزرگ بین تر شود و بر مردم بیشتر بزرگی فروشد و از خدا بیشتر غافل شود و از دین بیشتر فاصله گیرد. چنین کسی از دانش سود نمی برد؛ بنابر این، باید [از تحصیل دانش] خودداری ورزد و علیه خود حجت و پشیمانی و رسوایی در روز قیامت فراهم نیاورد.»
از خانه بیرون می زنم اما کجا امشب
شاید تو می خواهی مرا در کوچه ها امشب
پشت ستون سایه ها روی درخت شب
می جویم اما نیستی در هیچ جا امشب
می دانم آری نیستی اما نمی دانم
بیهوده می گردم بدنبالت، چرا امشب ؟
هر شب تو را بی جستجو می یافتم اما
نگذاشت بی خوابی بدست آرم تو را امشب
ها ... سایه ای دیدم شبیهت نیست اما حیف
ایکاش می دیدم به چشمانم خطا امشب
هر شب صدای پای تو می آمد از هر چیز
حتی ز برگی هم نمی آید صدا امشب
امشب ز پشت ابرها بیرون نیامد ماه
بشکن قرق را ماه من بیرون بیا امشب
گشتم تمام کوچه ها را، یک نفس هم نیست
شاید که بخشیدند دنیا را به ما امشب
طاقت نمی آرم ‚ تو که می دانی از دیشب
باید چه رنجی برده باشم، بی تو، تا امشب
ای ماجرای شعر و شبهای جنون من
آخر چگونه سرکنم بی ماجرا امشب
محمد علی بهمنی
دزدیده ایم یک سیب
عمری است در زمین ات
هستیم تحت تعقیب
خوردیم در زمین ات
این خاک تازه تاسیس
از پشت سر به شیطان
از روبرو به ابلیس
از سکر نامت ای دوست
با آن که مست بودیم
مارا ببخش یک عمر
شیطان پرست بودیم
حالا در این جهنم
این سرزمین مرده
تاوان آن گناه و
آن سیب کرم خورده
باید میان این خاک
در کوه و دشت و جنگل
عمری ثواب کرد و
برگشت جای اول ...!
سعید بیابانکی